آرتاآرتا، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 19 روز سن داره
آنیاآنیا، تا این لحظه: 8 سال و 8 ماه و 6 روز سن داره

گل پسر مامان و بابا

خداحافظ پاییز

پسر عزیزم  تند تند داره روزها رو پشت سر میزاره و بزرگ میشه و میباله پدر و مادر و تمام اعضای خانوده عاشق شیرین کاری هاش هستن ارتا خیلی کنجکاوه و دوست داره به همه چی دست بزنه و خودش تجربه کنه. که در این راه گاها هم کارهای بسی خطرناک انجام میده عشق تار بابایی هست و هر وقت تار رو ببینه مضراب رو برمیداره و سعی میکنه بنوازه آقای مهندس در حال شروع به کار شیطنت های صبحگاهی پسر گلم در حال خوردن تخم مرغ آرتا زبل خان شده آرتا کوچولوی تازه از خواب بیدار شده که قربونش برم اول صبح ها خوشرو هم هست عزیزکم در حال گشت زنی تو باغچه عکس ارتا کنار رود ارس که 19 آذرماه برای گردش رفته بودیم ...
7 دی 1393

عکسهای پائیزی 2

آرتای عزیزم مثل همه بچه های گل و معصوم دیگه، خیلی شیرین و دوست داشتنی شده. پسرم عاشق طبیعت و حیوانات هست و هر روز معمولا زمانی رو در باغچه میگذرونه عزیزکم از فرط خستگی بعد از بازی مفصل تو حیاط، روی تاب خوابش برده این هم از شیطنت های داخل منزل که میز عسلی رو سوار شده و ازم میخواد که هلش بدم در حال گوش کردن به موسیقی و یه عکس دیگه از هشت ماهگی ارتا که تازه چهار  دست و پارفتن رو یاد گرفته بود. ...
8 آذر 1393

عکسهای پائیزی

آرتا وقتی صبح بیدار میشه و بابایی رو تو خونه کنارش میبینه کلی ذوق میکنه صبحانه خوردن و اختلاط با بابایی آرتای شیطون در حال خالی کردن کشو آشپزخونه آرتا در حال تماشای کلاغها آرتا تو حیاط در گردش در حالیکه کلاه بابایی سرش هست آرتا در حال خوردن  انگور از دست بابابزرگ آرتا بیل بدست در حال کشاورزی و در آخر دو تا عکس از روزهای پاییزی  و بارانی باغچه و یه عکس خوشمزه از پیتزایی که بابایی درست کرده بود.   ...
8 آبان 1393

عکس

بعد از یه تاخیر یک ماهه تصمیم گرفتیم عکسهای جدید ارتا رو برای دوستای گل وبلاگی مون آپ کنیم       آرتا و تایماز جون پسر دوست بابایی که سه ماه از آرتا بزرگتره. این اولین دیدار آرتا و تایماز بود که خیلی از همدیگه خوششون اومده بود آرتا در حال آموزش نواختن تار از بابایی آرتا در حال غذا دادن به بوقلمون ها آرتا در باغ که در حال تماشای سنجاب هست و این هم سگ که آرتا خیلی دوستش داره و آرتا از حموم دراومده ...
8 آبان 1393

آرتا مرد عنکبوتی

تو یکی از روزهای تابستونی با مهمونمون رفته بودیم باغ دوست بابابزرگ که پرورش ماهی دارن این هم آرش نوه دوست بابابزرگ که ارتا میخواست عروسکشو ازش بگیره و ماهی هامون که خریدیم و اوردیم کباب کردیم ...
25 شهريور 1393

پسرداشتن یعنی

یه متنی رو تو نی نی سایت دیدم خیلی خوشم اومد ازش.  خواستم تو وبلاگ آرتا بزارم که دوستهای مهربونمون هم بخونن پسر یعنی یه اتاق پر از توپ و تفنگ و ماشین اتاقی پر از رنگهای آبی و سبز و قهوه ای پسر یعنی کله گفتن و سر زدن به هم و گفتن آخ هم زمان پسر داشتن یعنی کلاه و کفش های اسپرت کوچک یعنی کروات و پاپیون و کت ها و کفش های چرم مردونه سایز کوچک پسر یعنی عاشق موزیک و موسیقی بودن یعنی پسرونه رقصیدن و گفتن آهههه بیا اوه و کلی صداهای پسرونه ی دیگه موقع شنیدن آهنگ و سر و گردن چرخوندن پسر یعنی رقص هلکوپتری و رپی یعنی عاشق آهنگ های ریتمیک خارجی بودن پسر یعنی یه کمد پر از لباسهای پسرونه و شلوارک و شلوارهای بگی و رپی و لباسهای طرح ...
4 شهريور 1393

آرتا و تابستان

آرتا چند روزی بود که هر روز با حضور مامانی و بابایی تو خونه از خواب بیدار میشد چون مامانی و بابایی تو تعطیلات تابستونی بودن و همین باعث شده که آرتا جون کمی وابسته بشه و بهانه گیر. چند تا عکس از صبحانه خوردن آرتا تو تعطیلات روز 17 مرداد عمه جون آرتا تو پیست اسکی  سهند امتحان داشت و ما هم  با اونا رفتیم پیست اسکی. آرتا عاشق طبیعت هست و خیلی از دامنه سهند خوشش اومده بود از اونجا هم رفتیم سری به قوریگل زدیم و آرتا و آیدین حسابی بازی و شلوغی کردن ...
27 مرداد 1393