آرتاآرتا، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 19 روز سن داره
آنیاآنیا، تا این لحظه: 8 سال و 8 ماه و 6 روز سن داره

گل پسر مامان و بابا

آرتا، آرتین و ایلیا

چند هفته قبل روز جمعه خاله سولماز و آرتین جون سرزده اومدن خونمون و مارو خیلی خوشحال کردن. خاله پریسا و ایلیا هم بهمون ملحق شدن آرتا و ایلیا و آرتین حسابی شلوغی کردن و بهشون خوش گذشت عکسهارو از وبلاگ آرتین جون برداشتم ایلیا خان یاد قدیما کرده و سوار روروئک شده ...
13 اسفند 1392

عکسهای بهمن ماه آرتا جون

آرتا جدیدا حسابی شیطون شده و هیچ وسیله ای توی خونه از دستش در امان نیست. علاقه شدیدی هم داره کاج مطبق عزیز بابایی رو بکنه. وقتی سوار روروئک میشه بدو بدو به طرف گل میره. یا برگهاشو میکنه و یا با دستش خاکهای گلدون رو میریزه بیرون!! این چند تا عکس هم از شش ماهگی آرتا و زخمی که رو صورتش دیده میشه توی این عکس از عوارض واکسن شش ماهگی بوده که بعد از یک هفته خوب شد     ...
30 بهمن 1392

آرتا و پیست اسکی

روز چهارم بهمن ماه که بابایی رفته بود پیست اسکی و مامانی و آرتا تو خونه بودیم، خاله جون زنگ زد که داریم میریم پیست اسکی. آماده بشید بیاییم شمارو هم برداریم . آرتا جون هم آماده شد و لباس پوشید و با خاله جون و ایلیا جون رفتیم یام. بابایی از اومدنمون خبر نداشت و با دیدنمون حسابی خوشحال شد اینم از ایلیای عزیز پسرخاله آرتا جون که جاش توی عکسهای وبلاگ خالی بود ...
15 بهمن 1392

اولین دندون آرتاجون

آرتای عزیزم یه مدتی بود لثه هاش میخارید و داشت دندون درمیاورد برای همین هم هرچیزی که به دستش میرسید رو تو دهنش فرو میکرد. 25 دی ماه که شب آرتا جون گریه میکرد، به طور اتفاقی متوجه شدم که آرتا جون مروارید خوشگلش از لثه اش بیرون زده قرار شد با کمک مامان جون آش دندونی بپزیم. روز سی ام دی ماه یعنی یک روز مونده به تموم شدن شش ماهگی آرتا آش دندونی پختیم. مامان جون هم به رسم قدیم گندم های دندونی رو رو پیرهنش وصل کرد. روز بعدش دائی جون اینا با یه هدیه به مناسبت دندون دراوردنم به دیدنمون اومدن این هم امیر مهدی جون پسردائی آرتا که عاشق کادوی آرتا شده بود و کلا تا وقتی که از خونمون برن سوار بر ماشین ب...
9 بهمن 1392

روزهای آخر پائیز و شب یلدا

روز 20 آذر برف شدیدی شروع شد و تا 21 ام ادامه داشت. آرتا یه برف زمستونی حسابی که تو این چند سال اخیر بی سابقه بود رو تجربه کرد. اما بدی اش این بود که باید تا مدتی خونه نشین بشیم.  بوقلمون های بابایی آرتا که تو اون برف حسابی سردشونه چند تا عکس از ارتا  آرتای تازه از حموم دراومده  اینم زیبای خفته من و عکسهای شب یلدا با کادوی باباجون برای ارتا و هندونه و پشمک و حلوا که باباجون زحمت کشیده بود برامون فرستاده بود   اینم نوشته روی کارت به خط باباجون اینم آرتا جون کنار هندونه و پشمک و حلوای شب یلدا و لباسای تازه آرتا که از توی اون کاغذ کادو دراومد و آر...
20 دی 1392

بهترین باش پسرم

حتی اگر نبودم تو باش تو باش پسرم، نه تنها باش بلکه خوب باش مرد باش،مفید باش، افتخار من باش تو بهترین باش ، بهترین من اگر نبودم که یادت دهم ، تو خود یاد بگیر منتظر تعلیم نمان منتظر نباش تا کسی خوب بودن را به تو دیکته کند اگر نبودم بگذار با خیال راحت نباشم، بگذار با آرامش نباشم حتی اگر بودم هم تو اینگونه باش بهترين باش بهترين ...
17 دی 1392

تشک بازی

آرتا تشک بازی شو خیلی دوست داره و  روی تخت که دراز میکشه از دور هم براش ابراز احساسات میکنه و وقتی رو تشک میزارمش با اون دستهای کوچولوش همیشه در تلاشه که عروسک هارو از اون بالا بیاره پایین وقتی عروسکش رو کند و باهاش بازی کرد دنبال یه بازی جدید دیگه میگرده. یه کمی هم دالی بازی میکنه و وقتی هم کاملا حوصلش سر بره این شکلی میشه آرتا جون   ...
14 دی 1392