آرتا و پیست اسکی
روز چهارم بهمن ماه که بابایی رفته بود پیست اسکی و مامانی و آرتا تو خونه بودیم، خاله جون زنگ زد که داریم میریم پیست اسکی. آماده بشید بیاییم شمارو هم برداریم . آرتا جون هم آماده شد و لباس پوشید و با خاله جون و ایلیا جون رفتیم یام. بابایی از اومدنمون خبر نداشت و با دیدنمون حسابی خوشحال شد
اینم از ایلیای عزیز پسرخاله آرتا جون که جاش توی عکسهای وبلاگ خالی بود
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی