روزهای آخر تعطیلات
روزهای اول عید تمام درختهای باغچه پدربزرگ پر از شکوفه های بهاری بود و ما از دیدنشون لذت میبردیم. تا اینکه روز دهم فروردین هوا شروع به باریدن کرد و کم کم تبدیل به برف شد و روز یازدهم فروردین چهره شهرمون رو با وجود شکوفه های بهاری، زمستانی کرد.
و ما بیشتر از همه برای درختها و شکوفه های خوشگلشون که زیر برف موندن ناراحت شدیم.
روز دوازده فروردین عمو پرویز اینا با پارلا جون اومده بودن خونمون. با اینکه مدت زمان کمی پیشمون بودن اما آرتا از وجود پارلا جون نهایت ذوق رو داشت.
آرتا تازگی ها عاشق حموم کردن هم هست و بزور میشه از حموم خارجش کرد
و روز سیزده بدر هم تو باغچه مهمون داشتیم و بابایی تو اجاق برامون چایی دم کرده بود.
روز پانزده فروردین هم تولد آرتین گل دعوت شده بودیم که با خاله مریم و پرهام جون رفتیم تولد. همه کوچولوها حسابی شیطنت کردن و بهشون خوش گذشت.