از هر دری سخنی
سلام بر همه دوستان گل
کم کم دیگه زمستون اومد و باغچه خونه مارو سفید کرد.
اینم آرتا در اولین روز زمستانی عمرش و اولین برف
یه عکس خوشگل هم از باغچه بابابزرگ آرتا (پاپا) قبل از اینکه برف بیاد و خرمالوها چیده بشه براتون میزارم
این روزا آرتا جون غذا خوردن رو هم شروع کرده و براش فرنی و سوپ درست میکنیم . پسر گلم هم نوش جان میکنه. اما دوست داره قاشق و ظرف غذا رو خودش تو دستش بگیره.
اینم گل پسر در حال خوردن غذا
آرتا جون الان دیگه میتونه تو روروئک بشینه و خودش اونو حرکت بده.
اینم آرتای گل در حال خوردن پستونک (البته ارتا پستونک نمی خوره ها؛ گاهی وقتا یادش میره که نباید بخوره و اولش یه مک محکمی میزنه)
و ارتای دمر شده که البته مامانی کمکش کرده که برگرده
دو تا عکس خوشگل دیگه از آرتا گل پسر
اینجا هم آرتا با عروسکش ست کرده
اینم ارتا با لباسی که مامان بزرگ برای شب یلدای اول آرتا براش خریده.
و آرتای چشم بادومی شده توسط بابا جونش